شبکه افق - 3 شهریور 1401

"دین" و جامعه ی صنعتی("مسجد"؛ خون "عقل" در رگ فرهنگ)

بمناسبت "روز جهانی مسجد" _ کانون فرهنگی مساجد کشور _ مشهدالرضا ع _ ۱۳۹۳

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت خواهران و برادران عزیز و آرزوی موفقیت می‌کنیم برای دوستانی که در مساجد شعله فعالیت‌های فرهنگی، علمی، تربیتی و هنری را زنده نگه داشتند و مسجد را از یک معبد انتزاعی مجرّد از زندگی چنان که در معابد اغلب ادیان هست از حاشیه با این فعالیت‌های به متن جامعه و تمدن بیاورند. به این معنا که نه فقط عبادت به معنی اخص که نماز باشد و در رأس همه عبادات و ریشه همه عبادات است بلکه عبادت به معنی اعم را که شامل هر فعالیت خادمانه و مصلحانه در جامعه اسلامی است با نیّت درست الهی عبادت به معنی اعم را در مساجد برنامه‌ریزی بکنند و بپردازند. در باب نقش معبد در تمدن و از جمله در یک مسجد در جامعه بشری خب دیدگاه‌ها و رویکردهای متفاوت و متضادی در طول تاریخ هم به لحاظ نظری در جریان بوده و هم به لحاظ عملی، اِعمال حاکمیت کردند. در اغلب دوران‌ها مسجد را هم مثل کلیسا و کنیسه از متن به حاشیه بردند. گفتند که جامعه به معنی خاص آن مذهبی باشد یعنی نماز بخوانند اما به معنی عبادت عام که اقتصاد و سیاست و علم و تجارت و خانواده و ورزش و تفریح و هنر و سرگرمی آن در راستای رشد بشر و تعالی دینی جامعه باشد این دیگر نه، نزاع و دعوای اصلی همین بوده است. مخالفان اصل دین، خیلی کم بودند و کم هستند مخالفان حضور فعال دین در صحنه زیاد هستند. می‌گویند مسجد باشد اما در حاشیه، اما این نوع نگاه که بعد از انقلاب اسلامی دوباره دارد جهانی می‌شود و شد می‌گوید مسجد باید در متن باشد، مسجد به هنر کار دارد به فرهنگ عمومی کار دارد، به سبک زندگی کار دارد، به دانشگاه مرتبط است، به ورزشگاه مرتبط است، به همه جا مرتبط است. همه چیز و همه نهادهای اجتماعی می‌تواند جزئی از یک شبکه‌ای باشند که قلب تپنده آن شبکه مسجد است. مسجد و دین یک نهاد اجتماعی عادی در عرض سایر نهادهای اجتماعی نیست آن‌طور که جامعه‌شناسان مادی می‌گویند. مسجد قلب تپنده یک امت و جامعه اسلامی است که همه نهادهای دیگر اجتماعی، نهاد بازار، نهادهای هنری، نهادهای حقوقی و حقوق بشری، نهاد رسانه، نهاد تعلیم و تربیت، همه این‌ها در طول مسجد و مرتبط با این قلب تپنده یک شبکه واحد را تشکیل بدهند از آن به بعد است که شما وارد ساختن چیزی به نام تمدن اسلامی شدید ولی اگر مسجد نباشد یا در حاشیه باشد یا نهادی در عرض سایر نهادها باشد شما پراکنده و شخصاً جامعه مسلمان هستید اما تمدن اسلامی نیستید. این یک نکته بسیار مهمی است. مسئله بعدی این است که مسجد، به عنوان قلب فرهنگ و تعالی یک جامعه در همه جهات که بتواند نگاه درست به انسان، به دین، به آخرت را در جامعه نشر بدهد و به ما سبک زندگی درست را آموزش بدهد و در سطح جامعه منتشر کند این فرهنگ مسجد و فرهنگ مسجدی را چه زمانی می‌تواند بقیه نهادهای اجتماعی و تمدنی را تحت پوشش بگیرد وقتی بتواند به نقطه تعادل اسلامی در مورد همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی بشر برسد یعنی با افراط و تفریط نمی‌شود تمدن‌سازی کرد. تمدن‌سازی اسلامی که حتماً‌ نمی‌شود کرد. فرهنگ مسجد، وقتی مسجد کانون یک جامعه است که بتواند تولید کنندگان و توزیع کنندگان فرهنگ دینی نقش فوق‌العاده مهم توزیع فرهنگ دینی را در سطح جامعه و محله و کشور می‌توانند و باید ایفا کنند و توزیع فکر خیلی کار مهم و حساسی است تخصص می‌خواهد، مهارت می‌خواهد، حوصله می‌خواهد، روی حساس‌ترین و قوی‌ترین و ریشه‌دارترین رسانه در جهان و بطور خاص در جهان اسلام یعنی مسجد دست گذاشته‌اید. اصلاً این انقلاب که بزرگ‌ترین انقلاب مردمی تاریخ جدید است و نخستین انقلاب دینی در عصر جدید است که سلسله جنبان بقیه انقلاب‌ها و نهضت‌ها و شورش‌ها و جنبش‌ها شده است با تفاوتی که بین "نهضت" و "جنبش" و "انقلاب" هست به قضیه توجه می‌دهم، همه این‌ها بعد از آتشفشانی بود که در ایران از این منافذ مسجدها سر زد و فوران کرد. انقلابی که از مسجدها شروع شد و با مسجدها تغذیه شد. از مسجدها آمد و شاه را پایین کشید، از مسجدها نیرو به جبهه فرستاد و دشمن را زمین‌گیر کرد، از مسجدها به حوزه و بسیج و دانشگاه و این طرف و آن طرف، دامن کشید و این فرهنگ در بازار رفت، در رسانه رفت، در دانشگاه رفت، در نیروهای رزمی و عملیاتی رفت، فرهنگ مسجد شب عملیات بود که گردان‌های خط‌شکن را متقاعد می‌کرد که به قلب آتش بروند و برنگردند. غیر از فرهنگ دینی و توحیدی هیچ فرهنگی نمی‌توانست آن همه نیروی شهادت‌طلب آماده کند. خب این کار خودش را کرد، فرهنگ مسجدی کار خودش را کرد و مسجد یک کانونی شد برای بهم ریختن جغرافیای سیاسی و ایدئولوژیک این منطقه و به تدریج کل جهان اسلام، چنانچه دارید می‌بینید. اصلاً معنی به مسجد رفتن، نماز جمعه راه افتادن و نماز جماعت خواندن و با شعار الله اکبر حکومت پایین کشیدن، این‌ها تا قبل از انقلاب ما اصلاً در دنیا رسم نبود حتی این ورژن‌های تکفیری افراطی هم که پیدا شدند این‌ها اصل حرکت‌شان الگوبرداری و تقلید از ماست، بخشی از ادبیات‌شان هم کپی‌برداری از ماست منتهی نوع قلابی و افراطی آن است که دارند درست می‌کنند. پس در مرحله براندازی و بهم ریختن اوضاع جهان، مسجد کار بزرگی کرد. حالا نوبت کار دوم و پروژه دوم مسجدهاست که بتوانند در تمدن‌سازی و جنبه‌های ایجابی تمدن یعنی در عرصه هنر، فرهنگ، سبک زندگی، بتوانند فرهنگ دینی را بطور صحیح متعادل، بدون افراط و تفریط اولاً بشناسند و ثانیاً درست توزیع کنند. شماها تولید کننده علم، نه کسی توقع دارد باشید اما توزیع کننده معارف درست در سطح جامعه خودمان، از محلات و روستا و شهرستان و تا سطح جهان، همان‌طور که انقلاب از سطح کوچه و خیابان‌های این‌جا شروع شد و حالا جهانی شده، این بُعد دوم و پروژه دوم هم باید بها ین سبک انجام بشود و شدنی است و بخشی از آن هم شروع شده، اما ادامه و تکمیل آن مهم است.

مسئله بعدی این است که مسجدهای ما بزرگترین کانون توزیع فکر و فرهنگ درعرصه‌های مختلف باشند نه فقط به معنای عبادت به معنی اخص. یعنی صف نمازجماعت. آن شروع است. این صفی که از نمازجماعت شروع می‌شود این صف باید برود از این طرف تا عرصه سینما و هنر و انیمیشن و گرافیک و نقاشی و فیلم کمدی و طنز و همه چیز، از این طرف این فرهنگ، همان فرهنگ است که باید تا عمق بازار امتداد پیدا کند که بازار اسلامی به صدای اذان آن نیست آن هنوز بازار اسلامی نیست؛ به تعبیر حضرت رضا(ع) بازار اسلامی به صدق‌الحدیث و اداء الامانه است. چقدر آن بازار دروغ می‌گویند چقدر امانتداری هست یا نیست؟ چقدر قسم می‌خورند؟ چقدر چانه می‌زنند؟ چقدر کلاه هم را برمی‌دارند آن‌جا می‌شود فهمید که یک بازار اسلامی است یا نه؟ بازار حضرت رضا(ع) هست یا نیست؟ از این طرف امتداد فرهنگ از مسجد تا عمق بازار، از این طرف تا عمق عرصه‌های هنری، از این طرف تا عمق دانشگاه‌ها و حوزه‌ها، از آن طرف در روابط بین‌الملل، در مفهوم جهاد و شهادت. تقریباً همه شهدای ما در دوران انقلاب و جنگ، از پایگاه‌های مساجد حرکت کردند. یعنی هر کدام از این‌ها بخواهید شناسنامه‌هایشان را پیدا کنید آخرش به مسجد محل‌شان برمی‌گردد. اغلب این‌ها این‌طورند. خب پس این خون از این قلب بیرون آمد و به کل اعضاء و جوارح رسید. حالا خون فرهنگ، خون عقلانیت هم باز به همین شکل باید توزیع بشود و شماها و دوستان یک توفیقی داشتید و داریم و یک نقش مهمی در این قضیه ایفا کنید، همه خودتان باید تغذیه شوید، خودمان باید رشد کنیم و هم بتوانیم این فکر را درست توزیع کنیم.

دو- سه‌تا از مشخصات این فکر را من می‌خواهم عرض کنم که روش توزیع آن را هم باید رعایت کرد صحبت از "عقلانیت جامع" است. ببینید آن چیزی که امروز به عنوان تمدن حاکم بر جهان و در غرب مطرح است، 100- 200 سال است شعار عقلانیت داده است عقلانیت را در یک چارچوب بسیار محدود و مادی تعریف کرده است، اما در همان عرصه شکافته و به لوازم آن پرداخته است. اسم آن را عقل ابزاری گذاشتند همین عقلی که باید مشکلات دنیا را یکی یکی حل کند. چطوری ترافیک را حل کنیم محاسبه کن ببین چیست. مشکل بیماری است؟ مشکل بی‌سوادی است؟ مشکل خشونت اجتماعی است؟ یکی یکی مشکل مسکن، مشکل مدیریت زمان و... این مشکلات را یکی یکی ببینیم چیست، صرفاً با هدف منافع دنیوی‌اش حل کنیم. بعضی از کسانی که به عنوان انتقاد از غرب، نقد مدرنیته بحث کردند آمدند اصل این عقل ابزاری را از بیخ زیر سؤال بردند. گفتند هرجا بحث محاسبه و نظم و تجربه و عقل ابزاری است این‌ها سکولاریزم و مادیت و دنیاگرایی، این‌ها تجسّم و ظهور شیطان است. بعد از آن‌ها می‌پرسیم دین و معنویت چیست؟ نهایتاً هرچه که پشت به تکنیک، پشت به صنعت، پشت به سرعت، پشت به نظم ابزاری داشته باشد مثل این که آن دینی‌تر است! با این تفکر تمدن دینی معاصر قطعاً نمی‌شود ساخت و این تفکر، تفکری که در قران و سنت است نیست، البته مشترکاتی دارد اما این آن نیست. آن چیزی که در منابع اسلامی بحث می‌کنند این است نه ابزارزدگی و دنیامحوری، به سبک عقل ابزاری که نظام سرمایه‌داری و تمدن مادی مطرح می‌کند به چیزی فراتر از ابزار و ماده و لذت و سود نمی‌اندیشد این تمدن هست اما تمدن انسانی نیست، تمدن حیوان ابزارساز است. حیوانی که از بقیه حیوانات پیچیده‌تر است و ابزارسازی می‌کند. یکی هم این جریان که فکر می‌کند هرجا صحبت از عقل و علم و تجربه و منافع مادی پیش می‌آید این‌ها همه کفر و الحاد و بی‌دینی و غرب‌زدگی است. فرهنگی که چه در ساحت زندگی فردی سبک زندگی در یک محله اسلامی تا یک تمدن اسلامی مطرح می‌شود این مسئله ابتقاء بین ذلک، یا قوام بین ذلک، یعنی نه افراط نه تفریط، حد قوام و سبیل وسط، به این معنا که ماده و معنا در ارتباط هم دیده می‌شوند نه در تقابل با هم، و نه منفک از هم و نه علیه هم. ماده در بستر معنوی دیده و تفسیر می‌شود و با ماده و مادیات عالم مواجه معنوی می‌کنی. به تعبیر زیبایی که من آن زمان از امام(ره) دیدم و این تعبیر را هیچ جا نخواندم، ایشان می‌گفت که انبیاء آمدند روش تبدیل ماده به معنا را به بشر بیاموزند. خیلی تعبیر قشنگی است. انگار ماده نیست، پس زدن ماده و قوانین مادی نیست، به سراغ ماده و مادیات می‌رویم و باید هم برویم اما تبدیل ماده به معنا؛ یعنی با همه چیز مواجه معنوی کردن، و از همه ابعاد مادی تمدن و زندگی، برداشت معنوی کردن، نهایتش رشد تو باشد یعنی اقتصاد به شرط رشد، این اقتصاد اسلامی می‌شود نه اقتصاد فقط به شرط سیری! به شرط سیری معطوف به رشد. بیمارستان اسلامی آن می‌شود بهداشت تن و روح؛ هنر و سینمای آن می‌شود چی؟ تفریح سالم آن چی؟ هرچه که شما بگویید، همه این‌ها ابعاد مادی دارد اما اصالت و استقلال ندارد. همه‌اش ابزار است یعنی خود عقل ابزاری کلش ابزار است، محترم است به رسمیت شناخته می‌شود مواجهة دقیق با آن می‌شود اما همه‌اش وسیله و ابزار است و جای هدف را نباید بگیرد. عقلانیت ابزاری اسمش رویش هست ابزار است هدف نیست. هدف از این که عقلانیت ابزاری را در خدمت می‌گیرد فرهنگ مسجدی، تمدنی که قلب آن مسجد باشد این است که بیمارستان، کارخانه، پارلمان، سینما،‌ پارک تفریح، شهر بازی، یتیم خانه‌اش همه این‌ها باید باشد همه به هم مربوط است و همه به مسجد مربوط است. این همان تبدیل ماده به معناست. نه انکار ماده، نه انکار معنا. این تعبیر که امام باقر(ع) می‌فرمایند پدرم امام صادق(ع) در اوان کودکی من بود فرمودند: «یَا بُنَیَّ عَلَیْکَ بِالْحَسَنَةِ بَیْنَ اَلسَّیِّئَتَیْنِ تَمْحُوهُمَا،» بر تو باد در زندگی بر حسنه‌ای بین دو سیّئه. یک خوبی بین دو بدی. سبک زندگی درست که از دو طرف به دو سبک زندگی غلط منجر می‌شود و به دوتا پرتگاه می‌رسد ولی اگر در این سبک زندگی این وسط را پیش رفتی «تَمْحُوهُمَا،» هر دوتا روش غلط زندگی افراط و تفریط را محو خواهد کرد و تا آخر مسیر زندگی هرجا باشی و هر کاری بکنی و هر شغلی بکنی، آهنگر باشی، نانوا باشی، شوفر تاکسی باشی، طلبه باشی، دانشجو باشی، هرکس می‌خواهی باش، خانه‌دار باشی، پرستار باشی، اگر این اصل را رعایت بکنی این سبک زندگی اسلامی و مسجدی می‌شود. امام صادق(ع) می‌گوید که من از پدرم پرسیدم که آن حسنة بین دو سیّئه، سبک زندگی درست بین دو سبک زندگی غلط کدام است؟ فرمودند همان است که خداوند متعال در موارد مختلف در قرآن کریم به آن اشاره کرده است و پدرم سه مورد را از قرآن کریم از کلام خدا به آن اشاره کردند. فرمودند که حتی در عبادت و نماز خداوند می‌فرماید که: «لَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِکَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَیْنَ ذَٰلِکَ سَبِیلًا» (اسراء/ 107)؛ خداوند می‌فرماید وقتی نماز می‌خوانید نه داد بزنید، نعره نکش، داد نزن، صدایت را خیلی بلند نکن که تا دوتا اتاق آن‌طرف‌تر هم همه باید بشنوند و نه «وَلَا تُخَافِتْ بِهَا» آن‌قدر آهسته بخوانی که خودت هم نفهمی چه گفتی؟ امام صادق(ع) می‌فرمایند خدای متعال هم ببین در مورد نماز هم می‌فرماید تعادل. نه داد بزن در نماز نه سکوت کن که نفهمی چه شد. این از نماز شروع می‌شود«لَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِکَ» سیئه «وَلَا تُخَافِتْ بِهَا» سیئه. هم دادن زدن در نماز و هم صدایت در نیاید روش غلطی است. «وَابْتَغِ بَیْنَ ذَٰلِکَ سَبِیلًا حسنا» یک عد وسطی بین این دوتا باشد این حسنه و این روش درست است. چه در عبادت، چه در کار، چه در همه چیز، حتی در انفاق. فرمودند «وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِکَ وَلَا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا» (اسراء/ 29)؛ در باب آنچه که من به دست می‌آورم باید به دیگران بدهم یا ندهم؟ به من چه که دیگران چه مشکلی دارند من خودم زحمت کشیدم عرق ریختم این‌ها را به دست آوردم. قرآن می‌فرماید حتی انفاق هم دوتا سبک است. یک سبک غلط «یَدَکَ مَغْلُولَةً» دست‌هایشان را به گردن‌شان می‌بندند و هیچ دست‌شان توی جیب نمی‌رود و آب از دست‌شان نمی‌چکد. فرمودند این سبک زندگی غلط است نه آنان که تمام «وَلَا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ» دست‌شان کامل باز می‌کند هرچه دارد بدون هیچ محاسبه‌ای به اولین نفر بدهد و برود! این هم عقلانیت نیست. می‌فرماید حتی در درست‌ترین کارها افراط و تفریط نکنید. ببینید این‌هایی که خداوند در قرآن کریم مثال زده و امام باقر(ع) به امام صادق(ع) می فرمایند همه‌اش اعمال خیر درجه اول است، یکی‌اش نماز است و یکی هم انفاق است.دیگر از این دوتا عمل، چه عملی بهتر. «وَ اَلَّذِینَ إِذٰا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا» مثال دیگر این که وقتی انفاق می‌کنید نه اسراف کنید و نه گدابازی دربیاور. «فَأَسْرَفُوا سَیِّئَةٌ وَ أَقْتَرُوا سَیِّئَةٌ،» اسراف سیّئه است و از آن طرف گدابازی هم سیّئه است. بی‌حساب و کتاب همین‌طوری برو و بیا، سیّئه است. حدّ درست «وَ کانَ بَیْنَ ذٰلِکَ قَوٰاماً حَسَنَةٌ، فَعَلَیْکَ بِالْحَسَنَةِ بَیْنَ اَلسَّیِّئَتَیْنِ،» این یک اصل بسیار مهمی است دقت کنید در کارهای فرهنگی هم که در مسجد و محلات می‌کنید خیلی مراقب افراط و تفریط باشید. خیلی مراقب باشید «کانَ بَیْنَ ذٰلِکَ قَوٰاماً» قوام، یعنی سر پا ایستادن اگر می‌خواهید کارتان درست دربیاید و سر پا بایستد، روی پای خودش بایستد فرمودند نه افراط نه تفریط، حتی اگر عمل خیر و بهترین کار را دارید انجام می‌دهید، نماز است، انفاق است، فعالیت‌های انقلابی و حزب‌اللهی و دینی است، هرچه که هست، افراط نکن، تفریط نکن. تعادل. جامعیت، همه را با هم دیدن و یک بُعدی جلو نرفتن، این‌ها خیلی بحث‌های مهمی است.

نکته بعدی که باز به همین مربوط است این عقل ابزاری و علم ابزاری که در تمدن‌سازی عرض کردیم اِشکال فکر دینی ما، فکر قرآن و پیامبر(ص) و سنت اهل بیت(ع) اِشکال به تمدن مادی این نیست که چرا نظم و عقل ابزاری دارید؟ شما همه‌تان دنیا هستید! بعضی‌ها فکر کردند که این مردم مثلاً کارخانه‌هایشان منظم‌ترند، جنس را درست تحویل می‌دهد، سر وقت تحویل می‌دهد، هواپیمایش سر ساعت حرکت می‌کند، این معنی‌اش این است که بله این‌ها اهل دنیایید دنیا برایتان مهم است! درست است که او اهل دنیا هست، اما این عمل، یک عمل دنیوی نیست. این عمل، عمل صالح است. حُسن فعلی دارد، اگر حُسن فاعلی هم نداشته باشد ولی حُسن فعلی دارد. حُسن فعلی و حُسن فاعلی یعنی چه؟ حالا اگر فرصت کنم که فرصت نمی‌کنم آخر این بحث راجع به این یادم بیاورید که صحبت کنم بنابراین چون فرصت نمی‌کنم شما هم یادآوری نکنید! حُسن فعلی یعنی این که یک کاری با قطع نظر از این که چه کسی این کار را و چرا انجام داده، این کار، خودش کار درستی است یا غلط است. مثلاً عمل به وعده، شما نیت‌تان خداست؟ دنیاست؟ آخرت است؟ هرچه که هست؟ این عمل، عمل صالح و درستی است حُسن فعلی دارد این عمل در دنیا کارها را درست می‌کند. اگر حُسن فاعلی یعنی انگیزه و نیّت آن طرف، آن هم درست باشد حُسن فاعلی هم داشته باشد کار این در آخرت هم درست است. با حُسن فعلی، دنیایش درست است، آخرتش چه؟ اگر نیت او خدایی است شیطانی نیست آخرت این هم درست است یعنی خودش هم رشد می‌کند. مشکلات جامعه با حُسن فعلی حل می‌شود مشکلات خودت هم با حُسن فاعلی حل می‌شود نیت‌تان باید درست باشد هدف تو چیست؟ آخه یک وقتی ممکن است یک کاری را منظم انجام بدهد برای این که بعداً می‌خواهد یک کلاهی را بردارد این حُسن فعلی هست اما حُسن فاعلی نیست. این عمل جامعه را رشد می‌دهد چون منظم بود اما تو را رشد نمی‌دهد چون قصد تو خیانت است.

برعکس آن یک کسی حُسن فاعلی دارد نیتش خوب است ولی عرضه ندارد بی‌نظم است همین‌طور روی هوا، شُل‌مَنشُلی! این حُسن فعلی ندارد یا نیت تو خوب است اما عملت عمل زشتی است به روش بدی داری این کار را می‌کنی. مثلاً هدف من این است که یک کسی را اصلاح کنم بعد وسط‌هایش عصبانی شدم چنانچه شدم، حُسن فاعلی هست، هدف و منظورم هم خوب بوده، قرار بوده وسطش یک کار مثبتی بکنی اما روش تو هدف تو را به گند زد! بنابراین تمدن اسلامی یعنی ترکیب حُسن فعلی و حُسن فاعلی. و ترکیب رشد معنوی و رشد مادی. من به شما سلام می‌کنم لبخند می‌زنم، منظم توی اداره طبق وقت عمل می‌کنم، این حُسن فعلی است، ‌عمل صالح است. به آن طرف فایده رساندی، جامعه رشد کرد. اگر هدف من از این کار،‌ برداشتن کلاه شما نباشد یا عشق شهرت‌طلبی و جاه‌طلبی نباشد هدف من این باشد که واقعاً برای خدا خدمت کنم، آن وقت خودم هم رشد کردم، حُسن فاعلی هم دارد، نیتت هم درست است رشد می‌کنی. یعنی آخرتت را هم داری. ولی اگر کسی حُسن فاعلی نداشت آخرت را نداشت، اما حُسن فعلی داشت خب دنیای او مرتب است اسلام با دنیای مرتب مشکل ندارد. دعوت به دنیای مرتب کرده است. یک جامعه کافر، اگر منظم باشد یک عمل درست انجام داده است این عمل اسلامی است ولو آن مسلمان نیست. و اگر یک جامعه مسلمانی بی‌نظم بود چنان که هستیم، مسئولیت به عهده می‌گیریم درست انجام نمی‌دهیم، این عمل، عمل صالح نیست، این عمل طالح و عمل فاسد است حالا تو نیتت خوب بوده آن یک بحث دیگر است ولی شکست می‌خوری. خداوند می‌فرماید سنت الهی این است که در دنیا قوانینی گذاشتی که اگر به این‌ها عمل کنی، به الف عمل کنی نتیجه ب را می‌گیری ولو کافر باشی. و اگر به الف عمل نکنی نتیجه ج را می‌گیری ولو مؤمن نمازشب خوان باشی. قوانین مادی عالم سنت‌الله است. قوانین فرامادی و آنچه که به آن اعجاز و کرامت می‌گویید آن هم سنت‌الله است هر دویش سنت‌الله است. عقلانیت در اسلام، عقلانیت جامع است ما ضد عقل ابزاری و عقل معاش نیستیم، ما می‌گوییم عقل ابزاری کافی نیست، نمی‌گوییم که لازم نیست، لازم است کافی نیست. بعضی‌ها می‌گویند لازم نیست، بعضی‌ها می‌گویند کافی است، لازم هست و کافی نیست. باید آن عقل جامع‌تر الهی باشد، عقل معاد باید باشد تا عقل معاش، دنیا و آخرتت را اصلاح کند. مشکل عقلانیت که تحت عنوان عقل مدرن و غربی، مشکلش این نیست که دنیا را جدی گرفت بلکه در این است که آخرت را حذف کرد. دنیا را اصیل گرفت، دنیا را باید جدی گرفت ولی اصیل نگرفت، اصالت را نباید به دنیا داد، اصالت آخرت است. و لذا اگر یک جایی بین دنیا و آخرت مجبور شدید انتخاب کنید تفکر اسلامی می‌گوید باید آخرت را انتخاب کنید. آن‌جا از دنیایت بگذر، اگر مال است، آبروست، حتی جانت هست، راحتی‌ات هست بگذر چون آخرت ‌مهم‌تر از دنیایت است، آخرت ابدیت است و دنیا همین چهل سال است. تازه این‌جا هم باز عقل است همین را هم عقل می‌گوید همین هم عقلانی است، ترجیح آخرت بر دنیا عمل عقلانی است، چرا؟ چون مقایسه دوتا سود است، یک سود کوتاه مدت مشروط، موقت و نسبی، یک سود ابدی نامشروط و مطلق و همیشگی است. همین عقل مادی و حتی سودطلب چه می‌گوید؟ می‌گوید آخرت بر دنیا ترجیح دارد. اگر من یک جایی مجبور شدم که انتخاب کنم، اگر در بازار و سیاست هستی می‌توانی با روش درست پیش بروی و موفقیت مادی پیدا کنی برو. اگر یک جایی رسیدی که من الآن باید یا موفقیت مادی داشته باشم، یا موفقیت اخروی و الهی، این‌جاست که مسلم و کافر، مؤمن و کافر، تفاوت‌شان روشن می‌شود. تمدن اسلامی با تمدن کفر، تفاوت‌شان روشن می‌شود. بازار اسلامی با بازار کفر، تفاوتش روشن می‌شود. در بازار اسلامی می‌گوید این سود را من می‌توانم بکنم ولی این سود حرام است و با ملاکات حقوقی و اخلاقی اسلام سازگار نیست من از این سود گذشتم. بازار کفر، می‌گوید من نمی‌گذرم، نماز هم می‌خواند نماز جماعت هم می‌رود ولی می‌گوید من نمی‌گذرم، این بازار کفر است. در سیاستش هم همین است در تبلیغش هم همین است حضرت امیر(ع) فرمودند محال است من با روش غلط بخواهم به هدف درست برسم. گفتند آقا شما که می‌توانید حساب همه این‌ها را برسید، فرمودند بله می‌توانم ولی به چه قیمتی؟ چون هدف من فقط پیروزی مادی نیست بلکه پیروزی معنوی و الهی است اگر پیروزی مادی با آن سازگار است می‌کنم وگرونه نمی‌کنم چون ما برای دنیا خلق نشدیم، دنیا برای ما خلق شده است. دنیا وسیله است ما هدف، ما وسیله نیستیم دنیا هدف باشد. این یک فرق مهمی بین تمدن دینی و تمدن کفر است. تمدن کفر می‌گوید که هدف دنیاست، انسان وسیله می‌شود، اخلاق وسیله و ابزار است، شریعت، حلال و حرام ابزار است مهم نیست، اصالت با سود و دنیا است. تمدن دینی می‌گوید عقل آری، سود آری، لذت آری، تجربه آری، محاسبه آری، تفریح آری، پیشرفت آری، اما یک چیز هست که همه این‌ها را وتو می‌کند اگر این‌ها با آن‌ها تعارض کرد، آن چیست؟ آن ابدیت من است. آن نجات من است.

شروع شد بحث این که اگر جامعه صنعتی بشود و به لحاظ عقل ابزاری پیشرفت بکنیم دیگر ما تا صد سال دیگر به جامعه و تمدنی می‌رسیم که دیگر هیچ مشکلی نخواهیم داشت چون تمام مشکلات ما سر گرسنگی و بی‌خانمانی و فقر در قدرت و ثروت است و منشأ این در فقر علم و تکنولوژی است و اگر ما این علم ابزاری و عقل ابزاری را تقویت کردیم مشکل قدرت و ثروت حل شد دیگر مشکلی نداریم. خب اتفاقی که افتاد چه بود؟ اولاً اصل آن مشکل حل نشد، برای یک قشر سرمایه‌دار اقلیتی در خودِ جوامع غربی حل شد به قیمت نابود کردن بسیاری از طبقات و خانواده‌ها در خود همان کشورها و بخصوص در کشورهای دیگر در قاره‌های مظلوم که دو – سه‌تا قاره هولوکاست و قتل عام و غارت شد در این 200 سال تا کشور در اروپای غربی و آمریکا آباد شدند! تمام دنیا را این‌ها غارت کردند نفت این‌جا، ‌معادن الماس آن‌جا، و... همه را بردند. خب اولاً این‌طوری. اولاً نگفتید که به چه قیمت؟ نگفتید برای سیر شدن یکی از شماها تازه در طبقات اشراف‌تان نه همه مردم‌تان لازم است که 5 هزار نفر از گرسنگی بمیرند! این را نگفتید. ثانیاً در جامعه خودتان هم رفاه و عدالتی برقرار نکردی و به این‌ها نرسیدی. میدانید که آمریکا 46 میلیون آدم گرسنه‌اند یعنی به اندازه دو سوم جمعیت ما. آدم گرسنه دارد که اگر با کوپن غذا ندهند این‌ها از گرسنگی می‌میرند و من این‌ها را در این مناطق پایین شهرشان که هستند می‌گویند ما رسیدیم به دورانی که نتایج پیش‌بینی نشده و حتی ناخواسته آنچه که عقل مدرن می‌نامیدیم، عقل یک بُعدی و صرفاً توجه به ابزار و معاش رسیدیم و خودمان برای خودمان بن‌بست‌های جدیدی درست کردیم بعضی از مشکلات‌مان را حل کردیم مشکلات بزرگتری پیدا شده که این مشکلات را نداشتیم. صنعت آمد نیروهای زیادی را وارد عرصه تولید صنعتی کرد ولی حالا خودش تابع چرخه کار و سرمایه شده است. کارکنان و کارگران تولیدی گروه گروه به بخش خدمات رفتند، در کشورهایی که به لحاظ صنعتی جلو افتادند، کارمندها که کارکنان یقه سفید به آن‌ها می‌گویند جای کارگران را گرفتند. کارگران یدی، برخلاف قرن 18 تا 20. خدمات بهداشتی آموزشی زیاد شد. وضع بهداشت، مسکن و آموزش بهتر شد. دانش‌های حرفه‌ای و عملی خریدار پیدا کردند، رابطه علوم نظری با تکنولوژی بیشتر شده است ولی آن سؤال که همه این‌ها برای چی و به چه قیمت؟ این سؤال دارد بی‌جواب و بی‌جواب‌تر می‌شود توجه ما به این سؤال بیشتر شده است اما امید ما به جواب این سؤال کمتر شده است. این خیلی حرف مهمی است. این آقا منتقد مدرنیته غرب نیست بلکه جزو ایدئولوگ‌های آنان است. حتی در علوم اجتماعی دانش نظری کاربرد بیشتری پیدا کرده ولی همه‌مان می‌دانیم سؤالاتی است که با منطق عقل ابزاری صرف، نمی‌شود به آن‌ها جواب داد. این یعنی حرکت به سمت جامعه پساصنعتی و پسامدرن با بستن چشم بر روی پرسش‌هایی که در دورن مدرن بی‌جواب ماند. از قرن 18 تا 20 میلادی بی‌جواب ماند. ما تظاهر کردیم که به این سؤالات جواب دادیم، ما با این سؤالات پاسخی ندادیم و از روی این سؤالات پریدیم. – دقت کنید – این که می‌گوییم عقل ناقص و عقل جامع، خود ایدئولوگ‌ها بعد از این که آخرین میوه‌های آن را چیدند دارند این حرف را می‌زنند ما از روی پرسش‌ها چشم‌هایمان را بستیم و پریدیم ولی این پرسش‌ها هستند. ارزش‌ها و انتظارات تازه‌ای پیدا شده، سر ما گرم شده است. الآن بحث‌های انفورماتیک و اینترنت آمده، دیدید چقدر سر را گرم می‌کند؟ الآن خیلی از مردم دارند کم‌کم این‌طوری می‌شوند هرکسی یک موبایل دستش است دارد به آن نگاه می‌کند و همین‌طور توی خیابان‌ها راه می‌رود و توی میهمانی‌ها همین‌طوری به این نگاه می‌کند حتی دستش را می‌گیری این‌طرف می‌کشی باز همین‌طوری دارد به موبایلش نگاه می‌کند، اصلاً نمی‌پرسد تو کی هستی و با من چه کار داری؟ همین‌طوری دارد به این نگاه می‌کند. ابزار ارتباطی آمده ارتباط‌ها را قطع کرده است. این‌ها برای ارتباط‌های بیشتر آمد در حالی که ارتباط مرده قطع شده و ارتباط زنده آدم با آدم دارد قطع می‌شود و کم شود. می‌گوید همه این کارها را کردیم از جمله پیشرفت‌های انفورماتیک در بخش خدمات و جایگزین شدن رایانه به جای کارمند یقه سفید که کم‌کم کار همه کارمندان ادارات را رایانه‌ها خواهند کرد و این چیز مثبت و خوبی است ولی اگر مدیریت نشود و در کنار آن اتفاقات دیگر نباشد و به سؤالات اصلی جواب ندهی یک چیز خوب یک چیز بد می‌شود. یک مشکل تو را حل می‌کند ولی ده تا مشکل برایت درست می‌کند. صورت مسئله را جابجا می‌کند، مشکل را جابجا می‌کند مشکل را حل نمی‌کند بلکه از این‌جا برمی‌دارد این‌جا می‌گذارد، تو این‌جا را نگاه می‌کنی می‌گویی مشکل حل شد، بله شد ولی آن‌جا رفت! بعد آن‌جا دوتا مشکل شد آن را دیگر به این روش نمی‌توانی حل کنی آن را می‌خواهی چه کار کنی؟ یک مشکلی حل می‌شود و یک مشکل دیگر درست می‌شود، می‌آیی ابروی آن را درست کنی می‌زنی چشم آن را کور می‌کنی. کسی منکر این پیشرفت‌ها نیست اما واکنش‌هایی که محصول نتایج ناخواسته این پیشرفت‌های یک بُعدی بوده این است، مثلاً توی شهر زندگی می‌کنی،‌اول دنبال امکانات شهری هست، ترافیک، آلودگی هوا، جنگ اعصاب، استرس، افسردگی، 60 سال پیش کی قرص اعصاب می‌خورد؟ حالا چه کسی قرص اعصاب نمی‌خورد؟ چه کسی 80 سال پیش سرسام می‌گرفت بیماری روانی عصبی پیدا می‌کرد حالا چه کسی ندارد؟ چون چند وقت پیش دیدم که این دانشمندان روانشناس غربی گفتند که دو پنجم یا یک پنجم کل مردم دنیا دیوانه‌اند خودشان نمی‌دانند. یا افسرده‌اند یا دیوانه‌اند. یک یا بین دو پنجم کل دنیا. بعد گفتند که امکانات شهر بیشتر است – من دارم حرف او را می‌زنم من نه تأیید می‌کنم نه رد، فقط این‌جا دارم نقل قول می‌کنم. نگاه خود من به زندگی شهری و روستایی لزوماً این‌ها نیست که این‌ها می‌گویند ولی می‌خواهم بگویم کسانی که می‌گفتند اگر تبدیل روستا به شهر و شهر کشاورزی به شهر صنعتی پیشرفت است و این مشکل ما را تا صد سال دیگر حل می‌کند حالا بعد از 200 سال می‌گوید واکنش‌هایی که در برابر مدرنیزم نشان دادیم،‌ از شهر به حاشیه و طبیعت فرار کردیم بعد کم‌کم تدریجاً حاشیه‌ها هم خودش دوباره به شهر تبدیل شد بعد شهر و حومه و شهرک پیدا شد، بعد این سه‌تا با هم ترکیب شد کلانشهر شد، راجع به این منافع و مضارّ نمی‌خواهم صحبت کنم ولی کسانی که می‌گفتند صد سال دیگر وقتی جوامع همه شهری و صنعتی شد ما دیگر هیچ مشکل اساسی نخواهیم داشت مشکلات ما همه در حد شوخی است، بعد از 200 سال، یعنی 100 سال بعد از آن تاریخی که گفتند، بعد از 200 سال حلقه اخیر نظریه‌پردازان‌شان چه دارند می‌گویند، در مدرنیزم یک دینامیزم ساختاری وجود دارد این فروکش نمی‌کند و مدام خصلت مدرنیزم‌زدایی ایجاد می‌کند یعنی هرچه به لحاظ صنعتی مدرن‌تر می‌شویم به همان اندازه به لحاظ فرهنگی ضد مدرن می‌شویم. واکنش علیه تشکیلات کلان بوروکراتیک و اداری، ما یک وقتی می‌گفتیم با بوروکراسی اداری مشکلات‌مان حل می‌شود جامعه بدوی بود که بوروکراسی نداشت، با عقلانیت بوروکراتیک مشکلات حل می‌شود حالا آمدیم وسط بوروکراسی سرسام گرفتیم و مدام دور خودمان می‌چرخیم. بعد چه کار می‌کنیم؟ فریاد می‌زنیم کوچک زیباست، یک کتاب و تئوری است که «کوچک زیباست» یعنی با این کارهای بزرگ و تشکیلات را ولش کن، برو همان‌جا کوچک، ساده، طبیعی ببین لذت آن بیشتر است. می‌گوید هرچه ما 200- 300 سال گذشت و به لحاظ صنعتی جلوتر آمدیم طرفداران ایده کوچک، زیباست، روستا بهتر است دارد بیشتر می‌شود و سرود بازگشت به زندگی، در جماعت‌های کوچک، استقلال‌طلبی‌های اقلیت‌های قومی، خودمختاری طلبی‌ها، ملیّت‌گرایی‌های جدید جدا از دولت‌های مدرن تکمیلیتی دولت – ملت، تجزیه‌طلبی، بازگشت به فرهنگ اقلیت‌های سرخپوست در آمریکا، اقلیت‌های سیاهپوست، اقلیت اسپانیولی، موج اعتراض جوان‌ها و یا فرقه‌های مذهبی و شبه عرفانی، همه به شکل‌های مختلف در هنر، سینما، مذهب، طبیعت، حزب سبز، همه دارند به یک شکلی شورش می‌کنند علیه آنچه که ما گفتیم عقلانیت مدرنیستی کلاسیک، یعنی همان عقل ابزاری یک بُعدی. این از شورش ساختاری علیه خود، تا شورش معنوی عاطفی علیه خود. داریم علیه خودمان شورش می‌کنیم این عقلانیت نیازهای مدیریتی معاشی را ظاهراً حل کرد ولی نیازهای انسانی را ندیده گرفت، نیازهای عاطفی و اجتماعی ما را سرکوب کرد، این یادش رفت ما آدم هستیم، ما یادمان رفت که آدم هستیم، ما به نیازهای مادی‌مان نگاه کردیم گفتیم فقط این‌ها را باید حل کنیم، بعد که یک بخشی را حل کردیم دیدیم چهارتا مشکل دیگر هم درست کردیم دیدیم ما مسئله اصلی یادمان رفته، ما فقط به ابزار فکر کردیم ما به خودمان فکر نکردیم که این ابزار را برای چه کسی می‌خواهیم، به آن کسی که باید از این ابزار به نفع آن استفاده بشود به آن فکر نکردیم. لذا خورده فرهنگ‌های شورشی پیدا شدند چه از نوع شبه عرفانی، چه لذت‌پرستی،‌ شیطان‌پرستی، شهر لختی‌ها، همه این‌ها اعتراض به خودمان است سرسام گرفتیم. می‌دانید برای این که وعده‌ای که به خودمان دادیم به آن زمان و مکان خاص سر قرار رسیدیم ولی به آن چیزی که وعده‌اش را داده بودیم نرسیدیم و ندیدیم. حالا شورش خرده فرهنگ‌ها، شورش خود علیه خود، چرا چون تا حدود زیادی مجهز و مرفه شدیم اما احساس کردیم که دیگر احساس نداریم، دیگر نمی‌دانیم خودمان که هستیم؟ داریم دور و برمان را نگاه می‌کنیم، اشیاء را می بینیم، اشیاء توی خانه‌هایمان زیاد شده است در هر خانه‌ای دو – سه‌تا ماشین، امکانات، کامپیوتر، سفرها بیشتر شده، سالی 7- 8 میلیون سفر خارج از کشور می‌روید، امکانات و همه چیز بیشتر شده است اما هرچه دنبال خودم می‌گردم نمی‌دانم خودم کجا هستم خودم را پیدا نمی‌کنم. بیشتر سرسام گرفتیم. می‌گوید این جریان‌های پراکنده شورشی می‌خواهند به هواداران‌شان احساس تعلّق و هویت بدهند و این یعنی معکوس شدن جریان اصلی مدرنیزم. لذا یک زمانی روشنفکری چه بود؟ کسی که هی می‌گفت عقلانیت عقلانیت، و مرادش هم فقط عقل صنعتی و ابزاری بود. الآن چه کسانی روشنفکر هستند؟ در جهان پست‌مدرن کسانی روشنفکر هستند که بیشتر از بقیه عقلانیت را زیر سؤال می‌برند! تحت عنوان نسبی‌گرایی، قرائت من از مسائل، این‌ها یعنی عقلانیت را کنار بگذار. برداشت من احساس من، عقلانیت یعنی یک چیزی که همه می‌فهنمد و بتوانند داوری کنند، فرمول دارد، ولی نسبی‌انگاری یعنی فرمولی در کار نیست، دین شخصی، عرفان شخصی، لذت شخصی، تفسیر شخصی، همه چیز شخصی است. این حالت که امروز روشنفکری شده مخالفت با جهان‌بینی علمی و با آن عقلانیتی ک در قرن 18 و 19 و اوایل قرن 20 مطرح می‌شد حالا افراط در برابر تفریط شده است عقل و علم و صنعت، به عنوان مجرم اصلی دارد معرفی می‌شود که تکنولوژی مسئول از خودبیگانگی فرد و مسئول غیر انسانی شدن زندگی است و مرگ بر تکنولوژی! به روستا و به دل طبیعت برگردیم. الآن نهضت بازگشت به دل طبیعت خام دارد مطرح می‌شود به عنوان شعارهای پست مدرن و روشنفکری، شورش علیه خود یعنی این. وقتی از آن طرف افراطی می‌کنی عقل ناقص و عقل ابزاری، نتیجه آن افراط این تفریط است حالا اصل عقل ابزاری دارد زیر سؤال می‌رود، اصل تکنولوژی می‌گویند اصلاً ذات تکنولوژی خراب است، اصلاً ذات آن نجس است! هرجا حرف عقل می‌زنی از معنویت فاصله گرفتی، عقل را کنار بگذار تا معنوی باشی. ابزار را نفی کن، ما احتیاج داشتیم به یک فرهنگ معنوی و حقوقی و یک جهان‌بینی قوی که وقتی پیشرفت مادی اتفاق می‌افتد به لحاظ صنعتی و تکنیک، آن فرهنگ قوی بتواند این را درست هضم کند این فرهنگ در غرب نبود، صنعت رشد کرد اما یک فرهنگ معنوی – حقوقی قوی‌ای جهان‌بینی قوی‌ای وجود نداشت که این را درست مهندسی و هضم کند یعنی آن عقل جامع نبود، این عقل یک بُعدی بود. و جهان‌بینی مسیحی و یهودی و همین‌طور سکولار به لحاظ معنوی و حقوقی ضعیف‌تر از آن بود و هست که بتواند پیشرفت صنعتی را و علوم تجربی را مدیریت و مهار کند و به آن معنا ببخشد. بعد گفتند با مدرنیزم هم که نمی‌شود برخورد گزینشی کرد بالاخره یک منطق درونی دارد، یک دینامیزمی در آن هست که هرکسی وارد این جاده بشود مسیر او و حتی سرعت آن از قبل معلوم است و غیر قابل مقاومت است این راه هم بازگشت ناپذیر است و هم اجتناب ناپذیر است، هم مجبوری بروی، هم نمی‌توانی برگردی، هم به لوازم منفی آن اجتناب ناپذیر نیست، با فرهنگ ضعیف مسیحی، یهودی و سکولار. این هم یک آمیزه‌ای از خوب و بد است از پیشرفت مادی و علمی و دستاوردهای تکنولوژیک آن با همه ضررها و سقوط‌های انسانی و اخلاقی و فروپاشی خانواده و گسترش فحشا و تنها شدن بشر، انزوا و فردگرایی و از هم بیگانه شدن و کم‌کم از خودبیگانه شدن، بعد نتیجه‌اش این می‌شود که جهان یکدست و یکنواخت می‌شود هزینه‌اش را معنویت و عاطفه باید بدهد از کیسه معنویت باید بدهید، زندگی مسطح شده است تا تهش را دارید می‌بینید هیچ چیز تازه‌ای دیگر در آن نیست، همه چیز تکرار است، هر روز تکرار روز قبل است. ساعت چند باید پا شوی، اگر نرسی مترو می‌رود، اگر نرسی اداره چه می‌شود، بعد کارت را می‌زنیم بعد باید برویم و... ما ماشین شدیم، قرار بود این‌ها در خدمت ما قرار بگیرد ولی ما در خدمت آن‌ها قرار گرفتیم، من دیگر تصمیم‌گیر نیستم، فردیت من متلاشی شد، زندگی مسطح شد، بالا و بلندی دیگر ندارد،‌ همه چیز را دارید از قبل پیش بینی می‌کنید، بی‌هیجان، غم و شادی‌های سنتی دیگر وجود ندارد – تعابیر خودشان را دارم می‌گویم – غم و شادی‌هایی که بود دیگر نیست، هیجان طبیعی دیگر در زندگی نیست باید با مواد مخدر و فیلم ترسناک هیجان تولید کرد! هیجان طبیعی دیگر وجود ندارد، رؤیاهای قبلی نابود می‌شود، امیدها نابود می‌شود حالا باید رؤیاهای مجازی ساخت، خوب و بد آن را باید با هم بپذیریم و بدی‌های آن را سعی کردیم تدریجاً اصلاح یا مهار یا جبران کنیم، نشد، به آن‌ها عادت کردیم چون نتوانستیم آن‌ها را تغییر بدهیم به آن‌ها عادت کردیم، پشت کردن به مدرنیزم به این مفهوم هم امکان ندارد، خروج از چرخه جهان معاصر است، حق انتخابی هم وجود ندارد.

بعد سؤال مطرح می‌کند، جواب این سؤال در این تمدن‌سازی اسلامی و نقش مساجد است. سؤالش این است آیا یک نظام فرهنگی – خواهش می‌کنم دقت کنید آخرین جمله من و آخرین سؤال ایشان است – ما باید به این سؤال جواب بدهیم. آیا یک نظام فرهنگی، حقوقی، اخلاقی قوی و یک معنویت هاضم، یعنی یک هاضمه معنوی قوی وجود دارد یا احتمالاً خواهد داشت که بدون توصیه به بازگشت به عصر غارنشینی و بدون حذف عقل ابزاری بتواند جامعه متعادل چند جانبه اما صنعتی را بسازد و مدیریت کند؟ بعید می‌دانم! این یعنی یأس مدرن. می‌گوید بعید می‌دانم ما که دیگر نمی‌توانیم این مسیر را برگردیم. می‌گوید بازگشت به مسیحیت که محال است به دوره قبل که نمی‌توانیم برگردیم، این مسیر را هم نمی‌توانیم دیگر ادامه بدهیم، بالا آوردیم به بن‌بست رسیدیم، آیا یک فرهنگ معنوی دیگری وجود دارد که بدون این که به ما بگوید به 300 سال پیش برگردید که امکان هم ندارد، توی همین وضعیت ما را مدیریت کند و دوباره در ما امید واقعی، ترس واقعی، هیجان واقعی درست کند و به همه این زندگی و ابزار معنا بدهد؟ برای ابزار هدف تعریف کند؟ می‌گوید بعید می‌دانم. ولی ما در فرهنگ اسلامی این را بعید نمی‌دانیم اما مشکل می‌دانیم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha